یا بشينيم دور هم دربارهی فلان فيلم گپ بزنيم |
همفیلمبینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - همدهفیلمانتخابکنی - فید |
My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme Closer |
...Pick the key .Those belongs to a young couple a few years ago - .They were naive enough to believe that they were gonna spend the rest of their lives together ?Well, what happened + .Life happened. Things happened. Yeah, time happened - واقعبين باشيم ديگه، هوم؟ لايف هَپِند آقا، لايف هپند. به همين سادگی. بايد چندبار کليدت رو انداخته باشی تو بانکهی کليدهای آقای کافهچی، که ياد گرفته باشی لايف هپند. ××××× .I am the king of the white chips اين جملهی طلايی آرنی بود، پليسی که نتونسته بود، نشده بود که میخوارهگیش رو کنار بذاره. هر ژتون يعنی تلاشی که منجر به شکست شده، هر ژتون يعنی يه بار ديگه زمينخوردن، يه بار ديگه نشدن. ماها هم هرکدوم سلطان ژتونهای سفيد خودمون هستيم، نيستيم؟ ما هم هرکدوم تو جيبمون يه مشت ژتون سفيد داريم که نشونهی نتونستنهامونه، نشونهی نخواستنهامون حتا، شايد. ××××× .He was so crazy about me. I couldn't breathe, so we tried drinking our way back into love .But it never made sense in the morning. So I ran .And every time I came back, he was here. And he was still crazy about me .You know, I used to daydream about him dying ...I thought it was the only way I'd get clear of him .I didn't hate him, I just wanted him to let go of me چيزی ننويسيم ديگه، ها؟ که چهطور اين عشقهای بیقيد و شرط، اين عاشقیهای نامحدود عاشقهای صبور جا باز میکنن تو دل آدم، جاگير میشن، جاکن نمیشن هرگز و دلزده میکنن آدمو. عاشقهايی که عاشقیشون از معشوق پيشی میگيره، که معشوق جا میمونه جايی ميانهی بودنش، و حس میکنه ديگه ديده نمیشه. کسی هست که ايستاده اين کنار، و بیکه ببيندش دوستش داره، مدام و بردبار و يکنواخت... آی جاست وانتد هيم تو لت گو آف می. ××××× مای بلوبری نايتس جزو فيلمهایماندگار من نيست، اما دوستش دارم. به همون سبُکی عنوانبندی فيلم، به همون سبُکی شهد و شيرهی خوشرنگ آلبالويی جاری میشه زير پوست آدم، با لحظههای ساکت و دلچسب. با همون چموشیهای هميشهگی آقای وونگ کاروای، که خودش رو گير نمیندازه توی قالبِ خود-ساختهش. هر جا هوس میکنه دست میبره تو ريتم فيلم، تو حرکت دوربين، تو صدای صحنه. که يههو برمیداره تمام صداها رو حذف میکنه از صحنهی بوسه. که تو هم ساکت میشی همزمان و بعد يادت مياد که نفست رو بدی بيرون، وقتی کارگردان رهات میکنه. بعد میشه من قربون صدقهی خانوم نورا جونز هم برم با اون مدلِ «پای» خوردنش، با مدل چنگال دستگرفتن و نوک زدن به کوپِ بستنی و پای، همزمان، با سر چنگال؟ که آدم چه اصن «پای زغالاخته»ش میگيره نصفهشبی؟ بعد اصن کسی حواسش بود چه حضور ژلهایِ دلچسبی داشت حضور کوتاه خانومِ راشل وايز(سو لین)، چه از جنس تيراميسو بود چهره و لباس و اندامش؟ بعد ديگه لازم نيست اشاره کنيم به حضور مدام دوربين توی کافه، به مثابه دفترخاطرات، دفتر سياهه، به مثابه وبلاگ و فيلان و بيسار؛ ها؟ آیدا Labels: my blueberry nights |
Comments:
Post a Comment
|