هـــم‌فیلـم‌بینــی

یا بشينيم دور هم درباره‌ی فلان فيلم گپ بزنيم


هم‌فیلم‌بینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - هم‌ده‌فیلم‌انتخاب‌کنی - فید


My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme
Closer



تو با منی اما...
برای کیانا

لیلا ایستاده در پای بیل‌بورد و عبور ماشین را نظاره می‌کند. یوری ایستاده بر برف و دورشدن سورتمه را نظاره می‌کند، می‌رود توی ساختمان، از پله‌ها می‌دود و بالا می‌رود، لیلا همچنان ایستاده، برف و یخ شیشه را نمی‌تواند بکند، شیشه را می‌شکند، لیلا ایستاده، دور شدن سورتمه را و بیرون رفتن از دیدرسش را نظاره می‌کند، جانِ جانش از برش رفته، حالا می‌فهمد، لیلا ایستاده و عبور ماشین را نظاره می‌کند.
لیلا نگاه می‌کند. لیلا فقط نگاه می‌کند، حتا وقتی که تاب نمی‌آورد و می‌رود، رضا که پیشش می‌آید باز فقط نگاه می‌کند. این لیلا حرفی نمی‌زند، گلایه نمی‌کند، نگاه می‌کند؛ صدای ساز برادر را می‌شنوی که از اتاق دیگر چه بی‌تاب بر فضا آوار می‌شود؟
لیلا دیر فهمید. لیلا وقتی فهمید که در پای آن بیل‌بورد ایستاده بود و جانِ جانش از برش رفت؛ نگاه و چهره‌ی آن زن ِ توی ماشین نبود، جانِ جانش بود که گذشت و لیلا دیر فهمید. لیلا اشتباه کرد. سکوت لیلا برایم آزارنده است، مثل سماجت آدل ه. هردو همیشه همدیگر را به یادم می‌آورند و هردو آزارم می‌دهند و کلافه‌ام می‌کنند. اما دوست‌شان دارم، دوست‌شان دارم و هردو در ذهنم جای بلندی ایستاده‌اند؛ چرا؟ درست نمی‌دانم. لیلا و آدل یادِ دو شعرِ شاملوی شاعرند، انگار آدل است که دارد می‌خواند و اگر نشنوی به تو خواهم شنواند حماسه‌ی سماجت عاشقت را زیر پنجره‌ی مشبک تاریک بلند… و انگار شاعر دارد از لیلا حرف می‌زند وقتی می‌گوید نگاه کن/ چه فروتنانه بر خاک می‌گسترد/ آنکه نهال نازک دستانش از عشق خداست…
رضا هم دیر فهمید، وقتی آن تن را پیچیده در چادر و گریزان دید… اتفاق جای دیگر بود، آنجا که که بیرون از مطب دکتر پیشاپیشِ لیلایش می‌رفت و ندید لیلا را تکیه بر خطوط مورب آن در. لیلا بر در گریه می‌کرد و رضا فقط از او می‌خواست در خیابان گریه نکند.
حالا شله‌زردِ نذری یک دور دیگر هم می‌خورد و باز لیلا ایستاده به نظاره. این لبخند محو که بر لبش نقش می‌بندد رازی‌ست؛ همان است که همراهت می‌ماند. نشسته در اتاقی کوچک و بی‌حضور و محصور، فکر می‌کنی به لبخند محوی که سال‌ها پیش بر لبانِ زنی نشست.
ا. ب

Labels:

At June 9, 2010 at 9:46 PM, Anonymous گيدورا

چه بر سر جنبش هم فيلم بيني آمد؟

 
At July 25, 2010 at 7:42 PM, Anonymous Sina

چی شدین شما ها ؟؟!! چرا هیش کی دیگه اینجا نیست؟؟

 
At July 30, 2010 at 2:12 PM, Anonymous Anonymous

یه سوال دارم:فقط بگید چرا نشد؟جرا؟؟؟

 
At November 15, 2010 at 11:40 PM, Anonymous Anonymous

حداقل یک خداحافظی‌ای عذری دلیلی چیزی! همینطور یکهو گذاشتید رفتید؟ بدون توضیح؟ پاشیدید از هم؟ یکی نیست احترامی برای خواننده قائل شود؟ ارزش یک پاراگراف توضیح را هم نداشتیم یعنی؟ بعید بود از شما! بعید است از شما...‏

 

Post a Comment

Link