هـــم‌فیلـم‌بینــی

یا بشينيم دور هم درباره‌ی فلان فيلم گپ بزنيم


هم‌فیلم‌بینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - هم‌ده‌فیلم‌انتخاب‌کنی - فید


My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme
Closer



هنر نسخه دوم واقعیت نیست. از آن کثافت همان یک نسخه کافی است. اینو ویرجینیا ولف گفته و فک کنم کلن سینما واسه همین درس شده اما بعضی کارگردانا هستن که انگار وظیفه خودشون میدونن که تو تک تک فیلماشون این جمله رو به گه بکشن.ینی وقتی فیلمی از هانکه میبنیم مثه اکثر فیلما که آخرش واسه خر کردن خودمون به این فک میکنیم که فیلم بود و فیلان و بیسار اینجا دیگه نمیتونیم از این حرفا بزنیم چون اینقد همه چی واقعیه اینقد به گا رفتنمون واقعیه که هیچ راه فراری نداریم.خشونت فانی گیمز مثه خشونت فیلمای تارانتینو نیس که بهون خوش بگذره موقع دیدن فیلم رسمن قراره گا.یـ.یده بشیم قرار نیس پیام اخلاقی زورچپون ببینیم قراره نمایش واقعی خشونت ببینیم تا دیگه از این گها نخوریم. حالا من فک میکنم این فیلم آخره آقای فون تریر هم همین طوره. واسه همین به جای اینکه مشابه خیلی از فیلمای دنیا که موقع نمایش سکـ.ـس پرت و پلا نشون میدن دقیقن نمای بسته فرو رفتن فیلانه آقاهه در بیساره خانومه نشون میده و وقتی موقع شکنجه میرسه قرار نیس اسلشر ببینیم قراره از دیدنه یه کلاغ تو یه سولاخی سکته کنیم.حالا اینارو تعمیم بدین به کل فیلم به اینکه این فیلم چقد واقعی بود در نمایش افسردگی و احساس گناه و کوفت و درد و چقد به گا دهنده و چقد این احساس به گا رفتن موقع دیدن یه فیلم روحانیه.
(و البته اگه همه اراجیف بالارو برعکس کنید میشه یه پستی در مورد فیلم مای بلوبری فیلان)

دانیال

Labels:



Comments:
اين جمله ولف را فراموش كرده بودم و باز به يادم آوردي و چقدر اين روزها به دردم مي خورد.
اين روزها كه بحث و چالشي برايم پيش آمده در باب آثار اصغر فرهادي و مخصوصا فيلمهاي آخرش كه
چرا با وجود قدرت تكنيكي و ساختاري غير از بار اول كه مبهوتت مي كنند، به دل نمي نشينند زود فراموش مي شوند. و گمانم جواب همين جمله است بس كه آدمهاي فيلمهايش معمولند و ميان مايه مثل خودمان و آدم چرا بايد از تماشاي اين آدمها و دقيقتر از تماشاي خودش حال كند؟ اينطور به نظر مي رسد كه فرهادي تعديل شده همين فيلمسازاني است كه نام بردي و تعديلش هم يقين زاييده مميزي است و لاغير!
فون تريه را هم از همان داگويل بي خيال شده ام و بدرود گفته ام، گيرم كه جاهايي از رقصنده در تاريكي اش را دوست دارم. هانكه را هم با همان پنهانش شناختم و كنار گذاشتم كه ديدم از خود واقعيت هم يخ تر است. كلا عطاي اين حالات روحاني را به لقايش بخشيده ام كه من از ضعف ها و گندهاي وجود و درونم باخبرتر از يادآوريم. تذكر فقط تازه ترش مي كند و تيزتر. بگذاريم سينما حالمان را خوشتر كند.
برقرار باشي
 
Post a Comment