یا بشينيم دور هم دربارهی فلان فيلم گپ بزنيم |
همفیلمبینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - همدهفیلمانتخابکنی - فید |
My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme Closer |
خوردن میوهی ممنوع و وارد شدن به دروزخ ![]() فصل چهارده دقیقهای گفت-و-گوی آلیس هارتفورد (نیکول کیدمن) و همسرش بیل (تام کروز) نمونهی واضحی از اجرای صحنه مبتنی بر زمان تداومی است. با آنکه صحنه از نظر مکانی در محدودیت کامل میگذرد، اما میزانسنهای متنوع کوبریک با اجرای دقیق بازیگران، بهویژه نیکول کیدمن که شکلهای گوناگونی از اجرا (دیالوگ در حالتهای ایستاده، نشسته و حالتهای گوناگون از قبیل آرامش و پرخاش و ریشخند و بغض) را با مهارت بهنمایش میگذارد، سبب میشود تا این صحنه را بهشکل عنصری پیوسته و نقطهی عطفی ماندگار در کارهای کوبریک ببینیم. تداوم زمانی نماها بهلحاظ ریتم بهگونهای است که کمتر بینندهای با صدای تلفن در پایان این صحنه از اتمام آن احساس تأسف نمیکند! از اینجا به بعد، فیلم دو گرایش عمدهی زمانی را دنبال میکند: نخست فضای ذهنی بیل که تحت تأثیر اعتراف آلیس برایش ساخته شده و دوم، پیوستهگی رؤیاوار فضای محرمانهای که او ناخواسته بدان وارد شده است. این دو مسیر بهتدریج در هم حل میشود: رؤیای آلیس به همان واقعیتی بدل میشود که بیل با آن برخورد میکند، و آلیس حکم یکی از زنان همان مهمانی را پیدا میکند. نقابی که بیل در اواخر فیلم روی بالشاش در کنار آلیس خفته مییابد، بیانگر انطباق زندگی کابوسوار او با رؤیای آلیس است. زمان درونی در واپسین اثر کوبریک متکی به روایتهای ناتمام و ابهامآمیزی است که ما را به خردهپیرنگهای فیلمنامههای مدرن بازمیگرداند. در موقعیتی استثنایی، زمان در ذهن بیل از طریق فلشبک آلیس به راه میافتد و از فرم واقعگرایانه خارج میشود، سپس از راه صحنههای مهمانی به شکل واقعیت کابوسوار خودنمایی میکند و دستآخر به وضعیت اولیه باز میگردد. در حقیقت، فصل پایانی فروشگاه را باید قرینهی همان فصل چهارده دقیقهای دانست؛ جایی که زمان و مکان و رخدادها «ظاهرن» به حال اولیه بازمیگردند، اما همهچیز تغییر کرده است. کوبریک بهشکلی واضح از رابطهی کروز و کیدمن در جهت برونفکنی کامل و برداشته شدن پرسونای هردو شخصیت بهره گرفته است. در این مسیر، استفاده از صحنههای بسیار مفصل (بهلحاظ زمانبندی) از قبیل مهمانی آغازین، مکالمهی آلیس و بیل، فصل مراسم در قصر، گفت-و-گو با نیک (تاد فیلد) و دیکتور (سیدنی پولاک)، فیلم را به فرم اپرایی نزدیک کرده و امکان مکث بر جزییات هر صحنه را افزایش داده است. فیلم از جهتی دیگر نیز در کار کوبریک بیمانند است: او اینبار داستان آرتور شنیتسلر را از وین دههی ١٩٢٠ به نیویورک معاصر میآورد و بدینسان، ایدهی بازسازی تاریخی را (برخلاف بری لیندون) بهطورکلی کنار میگذارد. ریتم و پیوستهگی صحنهها فرم کابوسوارشان را تشدید میکند و باعث میشود که قدمزدن سادهی بیل در خیابان یا راهیابیاش به هر فضای داخلی (چه آن قصر پررمز-و-راز باشد و چه اتاق خواب خانهی خودش) حکم رازی سربهمهر و ناگشودنی را بیابد. با این فیلم، کوبریک تلخی همیشهگیاش را به دنیای درونی شخصیتها برد؛ طنز زهرآگیناش را (البته بهجز فصل فروشگاه رنگینکمان) کنار گذاشت و تعادل میان یک ملودرام «زن و شوهری» و یک داستان جنایی در باب خوردن میوهی ممنوع و واردشدن به دوزخ (بهجای بیرون شدن از بهشت) را برقرار کرد. کاری که بدون تسلط بر ریتم و اجرا میتوانست فیلم را به اثری بیسر-و-ته دربارهی کنجکاوی بیدلیل یک پزشک ناشی به یک مجموعهی شبهفراماسونری تبدیل کند. کوبریک به دنیای درونی شخصیتهایش جنبهای عینی بخشید و بیآنکه نگران «قطعیت» روایت و سرانجام شخصیتهایش باشد، موفق شد میان درونگرایی افراطی آثار مدرن و فرم جست-و-جوگرانهی داستان پلیسی همخوانی مناسبی بیابد. همچنین میان رؤیا/کابوس و واقعیت؛ و همینطور میان والسی از شوستاکوویچ و قطعهی راک پرسر-و-صدایی از کریس آیساک! بریدهای از مقالهی «استنلی کوبریک و مسألهی زمان»، سعید عقیقی، هفتهنامهی سینما، ١٨ آبان ٨٧ Labels: eyes wide shut |
Comments:
Post a Comment
|