هـــم‌فیلـم‌بینــی

یا بشينيم دور هم درباره‌ی فلان فيلم گپ بزنيم


هم‌فیلم‌بینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - هم‌ده‌فیلم‌انتخاب‌کنی - فید


My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme
Closer



Eyes Wide Shut - 2

و اما آن مهمانی عجیب …با آن پیانوی تک نوتی و آن افتتاحیه …مجلسی پر از آدمهای ماسک دار که در نهایت به این نتیجه میرساندت که همه آدمها از بی لجام بودن شهوت درونشان شرمسارند و برای آنست که پشت ماسک پنهانند. آنها هستند تا دنیای کنجکاو و هوسران درون را ارضا کنند بی آنکه خیانتشان (؟!!!) آشکار شود…ظاهرن فرق نمیکند که باشی و کجا باشی و به چه مذهب و مسلکی اعتقاد داشته باشی …عبور از باندری و قواعد یک التزام و قاعده اجتماعی برای زوجها امری غیر قابل قبول به حساب می آید و هیچ یک حاضر نیستند شرمساری آنرا با آشکار کردن صورتشان به جان بخرند. آدمهای آن مراسم برای من آدمهایی هستند که فقط به دنبال خواسته جسمیند و روح و عشق و داستان ورای لذت جسمانی در آن معنا ندارد. چنین چیزی برای دنیای مردانه عجیب نیست ولی برایم عجیب است حضور زنان در این مراسم که اگر زن بخواهد به اوج برسد در نظر من باید و باید رابطه عاطفی دست در دست رابطه جسمی حرکت کند . مگر آنکه زنان جمع به رابطه جنسی تنها از دید شغلی بنگرند که البته با توجه به حضور مندی در جمع این سوال پیش می آید که آیا زنان مدعو تنها چنین زنانی بودند؟

زمانیکه که زن ماسک دار (مندی ) بیل را انتخاب میکند همیشه سرشار از سوال است برای من . از کجا دانست که بیل کیست و به آن جمع تعلق ندارد و سعی کرد به او بقبولاند که باید عمارت را ترک کند؟ صحبتهای مندی گویا همان ندای والد درون بیل است که میخواهد از آن جمع دورش کند ولی کنجکاویش نمیگذارد ! نمیتوانم بگویم حس انتقام نمیگذارد …چون از لحظه ای که رمز عبور و آدرس را از نایتینگل گرفت برق کنجکاوی را در نگاهش میبینی…چون اگر صرف انتقام مد نظر بود تا آن لحظه بارها فضایش فراهم شده بود … شاید این دلیلی بر این است که نباید خیلی از تجربه هایی که ریشه در کنجکاوی آدمها دارند را با حس انتقام جوییشان اشتباه گرفت .

آنوقت که از بیل در خواست میشود که ماسک را از صورت بردارد ماسکهای اطراف نشان از نگاه قضاوتگر و هوچی گر آدمهای دنیای واقعی برایم دارد …آن همهمه که گویی خودشان عضوی از همین جمع نیستند …نگاه پرسشگر و در عین حال لذت از نواخته شدن بر کوس رسوایی یک شخص دیگر …آدمهای قضاوتگری که پشت ماسکهایشان پنهانند و انگار نه انگار که آنها هم میتوانندرسوای جمع باشند …آدمها و ماسکها و قضاوتهایشان …عین عین دنیای اطرافمان!
بیل با فداکاری زنی از مخمصه رهایی میابد . باز هم تاکیدی بر اینکه زن و احساسش تا کجا که نمیرود …

بقیه داستان باز هم شامل نبرد درونی بیل با خودش و زجر پیوسته اش از تصور خیانت آلیس است . زجری که برایم تا نهایت بی معنا ، پوچ و عجیب است . شاید تفاوت آدمهاست و شاید تفاوت نگرش زن و مرد …ولی اینکه یک فانتزی را تا کجا تصور کنیم و با تصویرش خود را زجر بدهیم دست خودمان است !

همزمانی خواب آلیس و زمانی که بیل در میهمانی ماسک دارها سپری میکند …وقتی نمیداند بیل کجا بوده و سرشار از عذاب وجدان میشود …شاید عذاب از اینکه میداند که با اعتراف به یک رویا چگونه دنیای ذهنی بیل را ویران کرده و میداند زمانی که دیوارهای اعتماد فرو ریزد سخت است به قبل آن بازگشتن …زن پشیمان است از اینکه حربه استفاده کرده …از اینگه بازگو کرده …

بیل هم میداند …ولی سرانجام تصمیم میگیرد که او هم بگوید…و بار دیگر تکرار خطا …این بار نه برای انتخاب …برای آرامش خودش …ولی چه فرق میکند ؟ گفتن و اعتراف کردن اعتماد را برای همیشه میبرد …حتی اگر تنها عبوری باشد از ماجراهایی که هیچ یک خطای واقعی نباشد …حتی اگر عبور و فانتزی باشد !
مثل هر زندگی دیگری راههای دوام یافت میشود …طرفین مصالحه میکنند و زن مرد را به معمول ترین روش صلح دعوت میکند …

من میمانم و تصور زندگی پس از این …مصالحه بی شک همیشه هست …حتی تلاش در فرستادن آنچه نمیخواهی به پس ذهن …ولی آنجا هست …نمیتوانی کتمانش کنی …کنترلش شاید …ولی همیشه شاید روزی بیاید که سرباز کند!
یک جایی نوشتم اگر فقط و فقط یک خط برای این داستان میخواستم بنویسم اینکه ” بگذاریم چشمانمان بسته باشد …لازم نیست همه حقایق ذهنی هم را بدانیم اگر بخواهیم زندگی با لرزش کمتر به پیش برود …شاید مثل همان کبک سر در برف کرده!”


Dr. Bill Harford: Are you sure of that?
Alice Harford: Am I sure? Only as sure as I am that the reality of one night, let alone that of a whole lifetime, can ever be the whole truth.
Dr. Bill Harford: And no dream is ever just a dream

———————————————————————————-

پی نوشتها :

۱٫ کوبریک بزرگ ، بزرگ خواهد ماند !

۲٫ هنوز فکر میکنم وقتی دختر صاحب مغازه اجاره لباس به بیل گفت که شنلی با خز قاقم بپوشد به چه اشاره داشت ؟ شاید این دلیلی بود بر شناسایی بیل در مهمانی …راستش به گمانم از هیچ نکته ای در این فیلم نمیشود سرسری گذشت

۳٫شدیدن دلم میخواهد کتاب اصلی داستان را بخوانم !

۴٫برایم عجیب است آدمهایی که این فیلم را زندگی نکرده اند! بس که آدمهای امریکای شمالی عجیبند …در یکی از مکالمه هایم با یک خانم مسیحی کانادایی انزجار نگاهش را دیدم وقتی لقب “نستی مووی” داد به این فیلم و نگاه چپش را به شدت بابت ابراز علاقه من حواله ام کرد…به گمانم این آدمها میخواهند از حقیقت زندگی فرار کنند …و البته همان قصه کبک سر در برف!

هستیا

Labels:



Comments: Post a Comment