هـــم‌فیلـم‌بینــی

یا بشينيم دور هم درباره‌ی فلان فيلم گپ بزنيم


هم‌فیلم‌بینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - هم‌ده‌فیلم‌انتخاب‌کنی - فید


My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme
Closer



1.چرا کسی نگفت این زن و مرد،اولِ فیلم داشتن بازی می‌کردن؟ چرا کسی نگفت اون وقت از بازی دست کشیدن که دست‌شون پیش زن کافه‌چی رو شد؟ که وقتی بینوش رو به شیمل می‌گه این خانم فکر می‌کنه ما زن و شوهریم و من اشتباه‌شو تصحیح نکردم و اون‌طور به هم‌دیگه نگاه می‌کنن می‌فمن که دیگه بسه،خوب اجراش نکردیم،بیا دیگه ادامه ندیم؟ من فکر می‌کنم داشتن بازی می‌کردن،زن با هیجان غرق نقشی شده بود که می‌تونست پرتش کنه از واقعیتِ تلخِ موجود در پیرامون‌ش،از مردِ همیشه گرفتار،دور از دید‌رس و حتا دست‌رس.و زن کافه‌چی با حرفاش اون آتش پنهان زیر خاکستر‌ها رو مشتعل کرد.
اول فیلم ما باور می‌کنیم این دو نفر تازه با هم آشنا شده باشن،باور می‌کنیم که مرد و زن اون‌طور با هم تو ماشین حرف می‌زنن.اما داریم اشتباه می‌کنیم.جفتشون تصمیم گرفتن گول‌مون بزنن.کِی این تصمیمو گرفتن؟ شاید همون شبِ قبل،سر شام یا تو اتاق،قبل از اون‌که زن بره حموم و اونقد طولش بده که مرد خوابش ببره.شاید حتا دارن سالیان سال نقش بازی می‌کنن و هر بار تازه با هم آشنا می‌شن.به هر حال،زن کافه‌چی خرابش کرد.چنان که دیگه نشد،نتونستن به این نمایشِ "روزِ اولِ آشنایی" ادامه بدن.
[ایده‌ی برعکس-‌اینکه بازی رو با حرفای زن کافه‌چی شروع کرده باشن- برای من غیر‌محتمل‌ترین ایده‌ی ممکنه،چون اون وقت باید بپذیریم این دو نفر واقعن با هم غریبه اند و اون وقت از زنِ گیج و آشفته‌ای مثل بینوشِ فیلم و مردِ نامطمئنی مثل شیملِ فیلم چطور باید توقع داشت بی هیچ هم‌آهنگی و تبادل اطلاعاتی به زوجی با عقبه‌ای 15 ساله بدل بشن؟ باید مرد تپق می‌زد،خراب می‌کرد.باید زن حرف پرتی می‌زد،باید می‌رسید جایی که یکی وا بمونه و ندونه چی بگه.از زن و مردی که ما می‌بینیم،این‌که بی هم‌آهنگی این‌طور پیش برن بعیده.بعیده شیمل که نشنیده بینوش به کافه‌چی درباره‌ی اصلاح شوهرش چی گفته تو پله‌های جلوی پانسیون بگه تو که می‌دونی من 2‌روز یه بار اصلاح می‌کنم.تصدیق بفرمایید بعیده.]

2.مرد انقد غایب بوده، نبوده، پنهان آمده، نیامده رفته، که پسرش هیچ تصوری ازش نداره. اونقد غریبه‌ست که مادرش می‌تونه عاشقش بشه و یک فامیلی جدید پیدا کنه.پدر برای پسر وجود نداره،مادر هم گویا تلاشی نکرده برای موجودیت دادن به پدری که هست اما حضورش،وجودش جایی دیگه ست.
زن تنها‌ست و به خودش حق می‌ده.نا‌موفقه،ناخوش و پریشانه و به خودش حق می‌ده.حق داره که انقد آشفته ست،خودش،روزگارش.همسرش نیست و اون همه چیز رو انداخته گردن این غیبت و داد و بیداد می‌کنه،بی نشونه تصمیم می‌گیره،سرشو می‌ندازه پایین و پیش می‌ره حتا به جای مرد هم فکر می‌کنه،تصمیم می‌گیره،می‌ره پیش عروس-داماد و می‌گه ما می‌خوایم عکس بگیریم،می‌ره کلید اتاق رو می‌گیره و می‌ره بالا و ... تمامن مرد رو دنبال خودش می‌کشونه.و تمام مدت به خودش حق میده این کارا رو بکنه.و در مقابل مرد همه جا می‌خواد در بره،فرار کنه،مثل گیر افتاده‌ها.می‌خواد نبینه،راه حلی برای این وضع نداره و در می‌ره که نبینه.
یک ازدواج شکست خورده که به آخرش رسیده اما ادامه پیدا کرده و هی کش اومده،کش اومده،کش اومده و کسی نخواسته یا جرئت نکرده قطع ش کنه.پاره‌اش کنه.
می‌شه بشینیم به نوبت خودمونو بذاریم جای مرد،جای زن و از دید اونا به ماجرا نگاه کنیم.
می‌تونیم راجع به انگیزه‌هاشون،چرایی کارهاشون و حتا وضع حال حاضرشون فکر کنیم و شبیه سازی کنیم و حرف‌ها،پرت‌ها بزنیم.می‌تونیم موضوع رو ربط بدیم به سرکوب‌گری و مرد سالاری،می‌تونیم ربطش بدیم به حماقت‌ها و خودخواهی‌های فردی،می‌تونیم ربطش بدیم به همه‌چی و هیچی و بگیم همینه که هست و... ،همین‌طور ادامه بدیم.به هرحال نشستیم و داریم با اطلاعات جیره بندی شده که کم2 به‌مون می‌رسه قضاوت می‌کنیم و خب آزادیم هرجور دوست داریم فکر کنیم. ما این وسط یک ازدواج شکست خورده داریم که به ته‌ش رسیده و بی‌هوده یا باهوده هی کش اومده و کش اومده و کش اومده و هنوز پاره نشده.

3.اوهوم،تصاویر و صحنه‌ها و کادربندی‌ها چنان درست و جانانه و هوشمندانه و زیبا بودند که می‌شه فیلم رو پلی کنی و همین طور که سه زبان تو محیط می‌گرده،با اون آواها و صداهای دوست‌داشتنی‌ای که دارند،اون دو نفر رو رها کنی و بذاری هر بلایی دارن سر هم می‌آرن،بیارن و تو فقط محو این تصویرسازی‌ها،کادربندی‌ها،این تابستانِ دوست داشتنیِ ایتالیایی بشی.

4.ایده ‌ی فیلم- با توجه به برداشتِ من-هوشمندانه ست اما جای کار داشته هنوز.می‌شده بیشتر روی بازی‌ها،دیالوگ‌ها،سیرِ کلی داستان حتا کار بشه. می‌دونی فیلم ایده‌ها و ریزه‌کاری‌هایی داره که بیش‌تر و عمیق‌تر حرف و درد طرفین ماجرا رو نشون بده اما از دست رفته یا حتا به حاشیه رفته.اصلن همین 3 زبان جاری در محیط خودش خیلی ایده خلاقانه‌ای بوده اما گم شده،و حتا مایه زحمت شده.فیلم با ایده‌ای فوق العاده در سطحی‌ترین لایه‌ی خودش مونده و از اون حدی که ما انتظار داریم- از کارگردان نه،از خود فیلم- پایین‌تره و تا آخر هم همون پایین می‌مونه.

5.کپی برابر اصل می‌تونست فیلم خوبی باشه،فیلم خیلی2 خوبی باشه اگر بیش‌تر و دقیق‌تر پرداخته می‌شد.

نسترن پ.

Labels:



Comments: Post a Comment