یا بشينيم دور هم دربارهی فلان فيلم گپ بزنيم |
همفیلمبینی کلن - hamfilmbini@gmail.com - همدهفیلمانتخابکنی - فید |
My Blueberry Nights - Youth Without Youth - ChungKing Express - Eyes Wide Shut - Copie Conforme Closer |
نوشتن در مورد closer سخت است. وقت تماشای فیلم هجوم افکار موازی و pressure of thought را به وضوح حس میکنی. اما موقع نوشتن هیچجوری نمیشود این افکار پراکنده را نظم داد. فیلم بیش از هرچیز دیگر مدیون دیالوگهایی است که پاتریک ماربر در دهان شخصیتهایش گذاشته است. با آنکه در سینما به روابط مربعی نسبت به مثلثهای عشقی کمتر پرداخته شده است اما هجمه فیلم به روح و روان آدم از تصور این شرایط awkward نیست. این دیالوگهای فیلم است که به مثابه پتک فرود میآیند و دیدن فیلم را سختتر و سختتر میکنند. سینما مگر چیزی جز همذات پنداری با موقعیتها و شخصیتها است؟ لزومی ندارد که در یک موقعیت مربعی چنینی گرفتار شده باشید تا درد را حس کنید. هر رابطه در ذات خودش لحظاتی دارد که با دیدن closer یاد و خاطراتش زنده میشود. دردش بازنمایی میشود. حسی از آن عمقها میآید در سطح و آنچه به زور در اعماق مدفون شده بود دوباره یادآوری میشود. فیلم با آلیس -ناتالی پورتمن -شروع و تمام میشود. شاید تمرکز اصلی بر شخصیت آلیس باشد که اتفاقا بیشتر از سایر شخصیتها در هالهای از ابهام قرار دارد. اما چیزی که در بطن فیلم در جریان است رقابت پایان ناپذیر دن -جود لا - و لری - کلایو اوون - است. رقابتی که جرقهاش با چت fake کذایی شروع میشود و تا انتها در جریان است. لری و دن برای من نمود دو شخصیت کاملا متفاوت مردانه هستند. دن با روحیه آرام و شکنندهتر؛ علیرغم بدجنسیها و نقطه ضعفهایش شخصیت attention seeker و در عین حال وابستهای دارد. از آن تیپ شخصیتها که در رابطه علاوه بر نیازش به زن دنبال مادر میگردد تا جمع و جورش کند؛ شاید علت کشش بیش از حدش به آنا نیز همین باشد. یعنی همان نقطهای که آلیس و آنا را از هم تفکیک میکند. اما از سوی دیگر لری یک مرد کلاسیک استریت فوروارد است. با همان زبان گاها خشونتآمیز و رفتاری که گاها برخورنده و توهینآمیز است. با رفتارهای قابل پیشبینی مثل سعی در مرعوب کردن آلیس با قدرت پولش در کلاب. نمونه کامل یک مرد داروینی. خصوصیاتی که شاید به صورت تئوریک جذابیت نداشته باشد و شانس انتخابش از سمت زنان طبقه آرتیست و روشنفکر دور از ذهن بنماید. اما در نهایت برنده این رقابت پنهان و شاید برنده نهایی کلی فیلم لری باشد. لری همان تصویر داروینی از مرد را ارائه میدهد که در ناخودآگاه جمعی زنان به عنوان جفت مطلوب شناخته میشود. خشونت ذاتی و توانایی رسیدن به آنچه میخواهد و همان خصوصیت قابل اتکا بودن که در دن وجود ندارد. آنا که یک شکست زندگی مشترک را تجربه کرده است در نهایت در چرخشی دراماتیک و عجیب لری را مجددا انتخاب میکند. مردی که به عشقش مطمئن است، پرستیژ اجتماعی و درآمد کلان دارد و شاید تمایل آنا به بچه داشتن و ایفای نقش یک پدر کامل را به خوبی بازی کند. در این میان تمایل غریب لری و دن برای اطلاع از جزییات روابط فیزیکی یکدیگر جلب توجه میکند. طبعا چون من در جایگاه اطلاع از نگاه کلی مردانه به این قضیه نیستم نمیتوانم تعمیم دهم یا حکم کلی بدهم که آیا این خصیصه مردانه است که اطلاع از جزییات روابط سابق معشوق برایشان مهم است یا نه. اما در مورد لری و دن این تمایل به اطلاع از جزییات روابط، به نظر من از جای متفاوتی نشات میگیرد. به نظر میرسد برای دن صرفا این قضیه از آنجا اهمیت پیدا کرده است که طرف قضیه لری است. به عبارتی اگر هرکس دیگری به جای لری با آلیس رابطه میداشت جزییاتش از درجه اهمیت ساقط میشد. اما در نقطه مقابل لری نیاز به دانستناش از شخصیتاش سرچشمه میگیرد. در دیالوگش با آنا موقعی که آنا قصد ترکش را داشت در پاسخ به آنا که میپرسد چرا س/ک/س این قدر مهم است؟ میگوید چون من یک غارنشین لعنتی هستم. همان بدویتی که در رفتارهای لری به وضوح به چشم میخورد. این بدویت شاید در مکالمه با دن در مطب خود را به شکل دیگری نشان میدهد. آنجا که لری دن را هنگام خروج از مطب صدا میزند تا از واقعیت خوابیدنش با آلیس پرده بردارد و میگوید شرمنده من آنقدری بزرگ نشدم که بتونم ببخشمات. و از بیان عریان این واقعیت و استیلای خودش لذت میبرد. مثل حیوانی که تسلط خودش را بر نر دیگر در قلمروی خودش اثبات میکند. شاید دلیل دیگر این تمایل هم پزشک بودن لری باشد. وقتی بعد منطقی و علی/معلولی را پرورش داده باشی تمایل به دانستن جزییات و کشف علت و علل میشود ارزش. مثل انگشتی که پزشکان داخل زخم با عمق نامعلوم میکنند تا از کیفیت و عمقش مطلع شوند و آگاهی از نتیجه معاینه آرامش خاطر را به ارمغان میآورد از لحاظ آنکه میدانی با چه شرایطی طرف هستی. برای لری به نظر رسیدن به تصویر دقیق و دانستن جزییات کامل، آن وسواس ذهنی دانستن را برطرف میکند و او را به آرامش میرساند. چیزی که در مورد دن به هیچ وجه صدق نمیکند. در دفعه چهارم یا پنجم دیدن این فیلم باز هم دلم به حال شخصیت دن میسوزد. دن که عملا از سوی هر دو ضلع این مربع به نحوی ترجیح داده میشود اما در نهایت دست خالی از میدان بیرون میشود. در همان دیالوگ کذایی آنا و لری، آنا رابطه فیزیکی با دن را مطلوبتر و دلخواهتر توصیف میکند و آلیس هم علیرغم ترک شدن از سوی دن و دوری چند ماهه اما باز هم آماده برگشتن به سوی دن است. اما در هر دو مورد در یک لحظه هر دو موقعیت به آسانی تمام میشود و از دست میرود. و لری با همان بدویت ذاتی هم آنا را صاحب میشود هم از آلیس کام میگیرد و هم دن را له میکند. شاید به خاطر همون موهبت اعتماد به نفس ذاتی که لری در خود دارد و در موقعیت غیرمنتظره آکواریوم هم دست و پای خودش را گم نمیکند و در نهایت از همان نقطه طرح دوستی با آنا میریزد. همان توانایی تغییر شرایط که دن به خاطر شخصیت منفعلش فاقد آن است و نهایتا قافیه را میبازد. همانطور که در ابتدا گفتم آلیس مبهمترین شخصیت فیلم است. انگیزههایش، گذشتهاش و نهایتا سرنوشتش در هالهای از ابهام است. اینکه چرا دن را از میان جمعیت میبیند و انتخاب میکند. اینکه آیا واقعا در گذشته استریپر بوده است یا آن نیز صرفا تجربهای بوده است برایش مثل تجربههای دیگر زندگیش و نهایتا اینکه در منهتن نیویورک چه چیزی در انتظارش است؟ در سمت مقابل آنا قابل پیشبینیتر و انگیزههایش روشنتر است اما نکتهای که در آنا برای من چالشبرانگیز بود نوع چرخشاش در شرایط پیش آمده بود. شاید به نظر میرسد که آنا نیز در جریان همان رقابت پنهان و برای برانگیختن داستان حسادت وارد رابطه با لری میشود اما چند ماه فاصله تا برگزاری نمایشگاهش و دیدار مجدد دن این احتمال را دور از ذهن مینمایاند و صرف رقابت توجیه کشیده شدن آنا به سمت لری نیست. و نکته عجیب دیگر در مورد آنا بازگشتن به سمت لری است. وقتی امضای طلاقنامه در قبال آن پیشنهاد بیشرمانه که آنا را در حد فا.حشه تقلیل داد انجام گرفت، برگشتن به سمت لری بسیار دور از ذهن بود برای من. اما در نهایت آن نگاه خیره آنا به ناکجا در هنگام خوابیدن در کنار لری در صحنه پایانی به نظر میرسد تاییدی باشد بر عدم انطباق تصمیم دل و منطق آنا و دن را در رویا تصور کردن و مرور دوباره و دوبارهی تصمیماش. و در نهایت نکتهای که ذهنم را به خود مشغول میکند انتظار آنا و آلیس از دن در مورد پذیرفتن واقعیت خوابیدن با لری است. در مورد آنا به نظر یک اقدام هروئیک و مثال زدنی برای رسیدن به معشوق است. یک فداکاری که طبعا باید قدردانی دن را به همراه داشته باشد اما قضایا متفاوت پیش میرود. برای من در مقام بیننده نیز این اقدام فداکارانه آنا جاستیفای نمیشود. تصمیمی با این حجم اثر احتمالی نباید در لحظه گرفته شود. یا شاید حتی بدون اطلاع نفر ثالث. اما صرف فداکارانه بودنش دلیل خوبی برای پذیرش آن از سوی دن نیست. شاید شناخت کامل لری از آنا نیز مزید علت باشد آنجا که خطاب به دن در مطب میگوید که آنا از guilty f.u.c.k لذت میبرد. از سوی دیگر آلیس نیز در توجیه خوابیدن با لری نبودن دن و درخواست محترمانه لری را مطرح میکند. هرچند منطقا خوابیدن با لری در زمانی اتفاق افتاده که رابطه آلیس با دن کات شده است و لزومی به توضیح وجود ندارد اما ذکر این دلایل بیش از آنکه واقعی به نظر برسد fake است. تمایل پنهان برای انتقامجویی ناخودآگاه از دن و حتی شاید از آنا که علیرغم گفتن اینکه من دزد نیستم - در ابتدای فیلم خطاب به آلیس در آتلیه - عملا دن را از او میدزد میبایست گوشهای از دلایل پنهان آلیس برای خوابیدن با لری باشد. در یک جمله Closer فیلمی است برای بارها دیدن و بارها درد را دوباره مزه مزه کردن و البته برداشتهای متعدد و مختلف از رویه به ظاهر سرراست فیلم. Labels: Closer |
Comments:
Post a Comment
|