1
شما وقتي قرار است براي يك فيلم ريويو بنويسيد، كه قطعا همه ما ميدانيم هدف از همفيلمبيني ريويو نوشتن نيست، معمولا كمي راجع به آغاز فيلم، كمي راجع به يكي دو صحنه حساس و بعد از آن هم راجع به نحوه پايان فيلم حرف بزنيد. يكي دو تا اسم آشنا هم در آغاز يادداشتتان ميآوريد كه مخاطب فريب اين آشنايي را بخورد و يادداشت شما را دنبال كند. اول قصد داشتم براي Closer يك ريويو كلاسيك بنويسم (بالاخره يك روز بايد اين كار را كنم، نه؟). بعد كه دوباره فيلم را ديدم متوجه شدم كه نميتوانم.
2
فيلمهاي خوب معمولا لحظاتي دارند كه آن قدر بينقص و واقعي و باورپذير از آب درآمدهاند، شما همه چيز را فراموش ميكنيد و در آن لحظات گم ميشويد. يكي از مسائلي كه يادداشت نوشتن بر اين فيلم را سخت ميكند، حجم بالايي است اين لحظات در فيلم است. ديالوگهاي بينقص و بازيهاي عالي در فيلمي كه همه چيزش سر جاي خودش است، انتخاب اين لحظات براي نوشتن را سخت ميكند. شما نميدانيد از آغاز كه شروع ميكنيد بعد به كجاها برويد تا به پايان برسيد، بس كه همه اين مسير بينقص طراحي شده و شما دلتان نميآيد چيزي را جا بندازيد.
3
Closer يك داستان عشقي(Love Story) است، يك داستان عشقي خوب و بينقص، منتها اين همه Closer نيست. اين داستان عشقي با مسايل جنسي قهرمانانش، با دروغهايشان، با تلخي گفتن حقيقت، با حسوديهاي مردانه، با استفادهي افراد از يكديگر، با نبخشيدنها، با نزديكشدن و دورشدنها، با غريبگيِ آدمهاي نزديك و با آشنايي آدمهاي دور سر و كار دارد. و البته اين داستان عشقي، با پايان خوش تمام نميشود.
4
آقاي كارگردان ميگويد: “فيلم با اين واقعيت درگير است كه در عشق، ما تنها آغاز و پايان را به ياد ميآوريم و تلاش ميكنيم آن چه اين ميان بوده است را به ميل خود تدوين و ويراست كنيم”. در فيلم هم تقريبا همينطور است. در فيلم تمام دروغها، خيانتها و فريبها زماني اتفاق ميافتد كه شما آن را نميبينيد. مخاطب تنها از طريق ارجاعات بعدي به آن وقايع متوجه اتفاقات ميافتد. در فيلم تنها حقايق نمايش داده ميشود، حقايقي كه تلخ و غير قابل تحملاند.
5
جايي از فيلم آقاي جود لاو به خانم جوليا رابرتز ميفرمايند كه: ” حقيقت چه خوبياي دارد؟ براي تنوع هم كه شده دروغ بگو، دورغ واحد پول دنيا است”. البته آقاي جود لاو اواخر فيلم به اين نتيجه ميرسند كه بدون حقيقت، اگر قرار باشد حقيقتي فاش نشود، ما حيوان خواهيم بود”.
6
فيلم در مورد بازگشتن آدمها هم هست. وقتي كه اعتمادهاي بينشان، وقتي آن باور بيقيد و شرطشان به هم از بين رفته است. وقتي كه ديدهاند طرفشان ميتواند بهشان دروغ بگويد، خيانت كند و دلشان را بشكند، درست همان موقعي كه واقعا عاشق هم بودهاند حتي.
7
فيلم در مورد انتخابهاي آدمها هم هست. اين كه هر چه قدر هم بگويند كار دل است و شرايط و هزار كوفت و زهر مار ديگر، باز هم در يك نقطهاي، يك لحظهاي، يك جايي، مهم نيست كي و كجا، بايد انتخاب كنند.
این چندمین بار است که عهد شکنی میکنم و به قولی که به خودم داده ام وفادار نمی مانم . مشکل از بد قولی ی من نیست . مشکل از جای دیگری است . جایی که نمی شود بر عهد و پیمان باقی ماند . مشکل ناتالی پورمن است !
عهدی که شکسته ام اما این بوده است که بر این هوس نوشتن راجع به فیلم ، آنهم در مکانی مثل اینجا که همه اهل فن هستند ، خودداری کنم تا نشوم مثل آن که در میان صحبت مهندسین می پرد که آقا بیل من شکسته است !
اما چه می شود کرد . گاهی بیل آدم می شکند دیگر و مهندسین را چه مروتی بالاتر که لختی نیز به بیل شکسته یا بیل شکسته ای توجه کنند . جای دوری نمی رود .
بهر حال .
هر آنچه که میخواستم بگویم جناب مهندس اس دبلیو به زیبایی ی هر چه تمامتر گفته است و این هم از عجایب روزگار است که گاهی آدم می بیند آنچه را که می خواسته بگوید اما رویش نمیشده است که بگوید ، آمده اند و گفته اند و چه زیبا هم گفته اند و اگر چه که بخوبی حق مطلب یا حق ناتالی پورمن را ادا کرده اند اما به یکی دیگر نیز رو داده اند تا بیاید و اندکی راجع به ناتالی بگوید حتی اگر که هنوز این فیلم را ندیده باشد !
و آن اندک حرف این بیل شکسته راجع به ناتالی این است که گاهی کودکی و نوجوانی ی بعضی آدمها یعنی همه چیز . یعنی همه ی هر آنچه که هستند و خواهند شد . یعنی جدای از خوشگلی و بد گلی و جدای از استعدادی که دارند یا ندارند و جدای از همه چیز ، اینان " آنی " دارند که فقط خودشان دارند !
ناتالی پورمن هم یکی از این آدم هاست که در نوجوانی این " آن " را داشت و ...
و دیگر هیچ . بنظرم همان که مهندس اس دبلیو گفته است بس است . اینکه ناتالی پورمن بنشیند و آدم هم بنشیند و یکصد و هشتاد دقیقه بی آنکه مژه بر هم بزند ، او را نگاه کند . و اگر چه که گفته اند چه شود به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی / که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی ، اما اگر او نگاهی و نظاره ای هم به ما نکرد ، نکرده است . مهم نیست . بگذار این درد دوا نشود که درد دوا نشده هم برای خودش عالمی دارد. آخ که این درد تماشا دارد !!
Post a Comment